نویانیمنویانیم، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

noyanim

happy birthday

تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک  الان که دارم این متن برات مینویسم ساعت 4:58 صبح دوشنبه است و تو هم نشستی و داری تلویزیون تماشا میکنی و اینطور که بوش میاد نمی خوای بخوابی . امروز 30 دی ماه 92.بالاخره 27 دی برات جشن تولدت گرفتیم.نویانیم همه چی همنطور که برنامه ریزی کرده بودم پیش رفت و خدارو شکر هیچ مشکلیم پیش نیومد.هنوز عکس و فیلمات آماده نیست گلم که برات بزارم . عکاست خاله سمیه قول داده تا یکماه همشو آماده کنه .بازم عشق مامان تولدت مبارک بوووووس ...
30 دی 1392

چرا 13 دی برام جشن نمیگیری مامان ؟

سلام عمرم:از امروز می خوام تمام خاطراتو ثبت کنم و بعضی جاهام چندتا از خاطراتی که تو این 3 ساله گذشته اتفاق افتاده چه خوب و چه بد برات بگم  امروز 11 دیماه سال 92 که قرار بود تا دو روز دیگه برات جشن تولد بگیریم.البته تولدت 22 آذر بود ولی چون عزیزه دل مامان تو محرم بدنیا اومد ما تا 6 سالگیت نمیتونیم همون روز بگیریم  که 13 دی هم متاسفانه نشد به چند دلیل.اول از همه که مهمترین دلیلش هم بود مریض شدن بابای خاله مارال بود  9 دی باخبر شدیم که بابا پرویز سکته کردن و تو بیمارستان بسترین و چون دایی سعید و خاله مارال مجبور بودن برن ساری و احتمال هم میدادم نتونن خودشون برسونن تصمیم گرفتم تاریخ جشنو عقب بندازم دوم اینکه فصل فصله ا...
11 دی 1392

گذر زمان

عشق مامان الان که دارم این متن و برات مینویسم تو 3 سال و15 روز و 15 ساعت و57 دقیقه و 36 ثانیه نه 38 ثانیه سن داری عشقم خدارو شکر علم انقدر پیشرفت کرده که تو یک نگاه به بالای صفحه می شه حتی آخرین ثانیه ی سنتم فهمید از یه نظر عالیه ولی از یه نظر یه جورایی بهم استرس میده.هر ثانیه که میگذره فاصلمون به پایان راه کمتر میشه و این توش یه درسی از درسای زندگی نهفته اس.اونم اینه که عشق مامان این دنیا حتی یک لحظه هم ارزش ناراحتی و دلخوری نداره.شاد زندگی کن و شاد بودن رو سر مشقت قرار بده.شادی تو آرزوی قلبی مامان و باباس ...
7 دی 1392

چرا اسم وبلاگم نویانیم ؟

نویانیم به زبان مادریت یعنی نویان من.مامان ناهیدت عاشق زبان ترکی.دوست داشتم پسر گل مامان هم به زبانش و اصالتش و ترک بودنش افتخار کنه.چون این رو من هم از پدرم یاد گرفتم که اگه اصالتمو حفظ نکنم و بهش احترام نذارم هیچی نخواهم داشت و مثل درختی میمونم که از ریشش جدا شده .اگر ریشه نباشه دیگه حیاتی هم نیست نهایت چند روزی زنده میمونیم و بعد که ریشمون خشکید ما هم می خشکیم .عشق مامان نفس مامان همیشه به اعقاید و نظرات دیگران احترام بذار و هیچ وقت کورکورانه پا رو اعقاید خودت هم نذار.دوستت دارم و بهت افتخار می کنم ترک مرد مامان ...
7 دی 1392

ابراز علاقه به تک پسر مامان

سلامی به گرمی این چایی که تو دستم خوبی عشق مامان؟الان که داری این متن می خونی نمی دونم چند سالت ؟کجایی؟من کجام؟ولی هر چند سالت که هست و هر کجای این کره ی خاکی هستی بدون که مامان و بابات عاشقتن (اگر در قید حیات هستن) و یا عاشقت بودن (اگر دیگه کنارت نیستن) ...
7 دی 1392

بدون شرح

سلامی دوباره: نویانیم چون امروز اولین روزی که با این سایت آشنا شدم هنوز زیاد تسلط ندارم.ولی قول می دم 2 تا 3 روز بیشتر طول نکشه که تمام آیتما بیاد دستم. ...
7 دی 1392

اولین نوشته

سلام و صد سلام به نویان عزیزم  امروز اولین روزی که می خوام شروع کنم به نوشتن خاطرات دوران متاهلی  از روز آشناییم با پدرت و ازدواج و بدنیا اومدن پسر گلم و... نویانیم من و بابا حسین اواخر سال 86 باهم آشنا شدیم و 19 مهر 87 هم این آشنایی رو رسمی کردیم و  دوم مهر 88 هم با یک جشن عروسی به یاد موندنی وارد یک زندگی مشترک شدیم. زیبا ترین روزهامون یکی پس از دیگری میگذشت و من هم مشتاقانه در انتظار روزی بودم که خدای مهربون  نعمت مادر شدن و به من هم نصیب کنه که این انتظار خیلی طول نکشید و 29 فروردین 89 متوجه شدم که خدای مهربون لطف بی کرانش شامل حال من هم شده.چه خبری برای یک زن زیباتر از خبر باردار بودن می...
7 دی 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به noyanim می باشد